۱۳۸۹/۰۴/۱۴

توفان نوح در اساطیر بین النهرین و تورات

در طول تاریخ مبحثی که همیشه بین اندیشمندان و معتقدین به ادایان الهی مورد مناقشه بوده مبحث الهیات و اسطوره شناسی است.بدین ترتیب که عده ایی معتقدند که داستان های دینی از دل اسطوره های باستانی بیرون آمده است.مقاله ایی که در ادامه خواهید خواند گوشه کوچکی در همین رابطه است.

كشتي نوح


در طول تاریخ مبحثی که همیشه بین اندیشمندان و معتقدین به ادایان الهی مورد مناقشه بوده مبحث الهیات و اسطوره شناسی است.بدین ترتیب که عده ایی معتقدند که داستان های دینی از دل اسطوره های باستانی بیرون آمده است.مقاله ایی که در ادامه خواهید خواند گوشه کوچکی در همین رابطه است.

هنگامى که جرج اسمیت،دانشمند انگلیسى و از کارکنان موزه بریتانیا، لوحه یازدهم‏منظومه گیلگمشرا کشف کرد و کلید رمز آن را گشود، معلوم شد که داستان توفان نوح‏ساخته و پرداخته نویسندگان تورات نبوده است. وى در روز سوم دسامبر 1782م طى‏بازدیدى از انجمن تازه تأسیس یافته «باستان‏شناسى کتاب مقدس» نطقى ایراد و در آن‏اعلام کرد که بر روى یکى از لوحه‏هاى کتابخانه کهن آشوربانیپال، پادشاه آشور در قرن‏هفتم ق‏م، داستان توفانى را خوانده که شباهت بسیارى با داستان توفان در سفر پیدایش‏دارد.

اعلام این موضوع شور و هیجان زایدالوصفى در محافل علمى آن زمان برانگیخت.پس از اعلام این خبر، اسمیت تفسیر کلدانى توفان نوح و به همراه آن شرح کلى متن‏داستان گیلگمش را منتشر کرد، اما لوحه توفان ناقص بود. بنابراین جست‏وجو براى یافتن‏لوحه‏هاى بیشتر جهت تکمیل لوحه‏هاى پیشین آغاز شد. روزنامه دیلى تلگراف، که درلندن انتشار مى‏یافت، براى ادامه حفارى در نینوا، که جرج اسمیت براى موزه بریتانیاانجام مى‏داد، مبلغى مساعده داد. اسمیت بلافاصله پس از رسیدن به نینوا خطوطگمشده شرح توفان نوح را، که از آن زمان تا کنون کامل‏ترین و دست نخورده‏ترین قسمت‏کل حماسه است، پیدا کرد. لوحه‏هاى بیشترى در همان سال و سال بعد یافت شد واسمیت توانست نواقص طرح کلى متن آشورى را برطرف سازد. او در سال 1876م، به‏دلیل سازگار نبودن آب و هواى آن منطقه با مزاجش، بر اثر بیمارى در سى و شش‏سالگى در نزدیکى حلب درگذشت.

اما در آن هنگام باب جدیدى در زمینه مطالعه وتحقیق متون تورات، خصوصا مقایسه آن با سایر آثار باستانى گشوده بود که راهنماى‏دانشمندان و پژوهشگران پس از وى شد.

نام نخستین انسان‏ها از آدم تا نوح، در باب‏هاى چهارم و پنجم سفر پیدایش تورات، تردیدى باقى نمى‏گذارد که این حکایت همان روایت سومرى است که هزاران سال پیش‏سخن از ده پادشاهى آورده بود که قبل از حدوث توفان حکمروایى داشتند. بنابرافسانه‏ها سلطنت این شاهان، که همگى منصوب خدایان بودند، یکصد و بیست سارن یعنى 432000 سال، به طول انجامیده است. آخرین این شاهان قهرمان توفان بود که‏سومرى‏ها آن را زى‏سودرا یا زیوسودرا به معناى «آن که زیستن مى‏داند» و اکدى‏ها وبابلى‏ها او را اوتناپیشتیم به معناى «حیات را دید» مى‏نامیدند.

داستان توفان سومرى

همان‏طور که گفته شد، کشف جرج اسمیت ریشه آشورى ـ بابلى داستان توفان نوح‏مذکور در تورات را بر همگان آشکار کرد. البته باید گفت داستان توفان بابلى هم به نوبه‏خود از افسانه‏هاى سومرى اخذ شده، با این تفاوت که روایت سومرى مختصرتر وپراکنده‏تر است، اما شکل بابلى آن داراى انسجام و شرح و بسط بیشترى است. پروفسورساموئل کریمر، سومرشناس برجسته آمریکایى، در کتاب معروف خویش، الواح‏سومرى، متن کامل داستان توفان سومرى را ذکر کرده است.

در این مقال به تناسب‏قسمت‏هایى از آن را نقل مى‏کنیم.

از روایت سومرى، که داراى افتادگى‏هاى بسیارى است و فقط قطعاتى چند از آن دردسترس است، چنین برمى‏آید که با وجود مخالفت و ممانعت برخى از خدایان و اعضاى‏پانتئون، خدایان بزرگ آن و انلیل اراده مى‏کنند بشر را با توفانى عظیم از میان بردارند.یکى از ایشان، موسوم به انکى ، ارزش‏هاى زى‏سودرا شاه، یعنى فروتنى، فرمان‏بردارى‏و پارسایى را به خدایان یادآور مى‏شود . هموست که پنهانى زى‏سودرا را در شوروپاک یاشروپک از این تصمیم آن و انلیل آگاه مى‏کند.

پروفسور کریمر مى‏نویسد: زى‏سودراهنگام خواب و در ساعات خواندن ادعیه و اوراد منتظر وحى و الهام آسمانى است. تااین که روزى که در کنار دیوارى ایستاده است، نداى یکى از خدایان او را متوجه‏مى‏سازد. به وى اطلاع داده مى‏شود که خدایان در مجمع خود مصمم شدند نوع بشر رانابود کنند.

زى‏سودرا در کنار همان دیوار ایستاده بود که ندایى شنید:

«در کنار دیوار و در سمت چپ بایست ...؛

رازى با تو در میان مى‏نهم، گوش دار؛

به سخنان من گوش فرا ده:

طبق ... ما، توفانى مراکز پرستش را واژگون مى‏کند، و نسل بشر را به نابودى مى‏کشد . ..؛

چنین است نظر و رأى مجمع خدایان.

به فرمان آن و انلیل ...

سلطنت و حکومتش [به آخر مى‏رسد]» .

پروفسور کریمر در ادامه مى‏نویسد: لابد در متن اصلى افسانه به زى‏سودرا اندرزمى‏دهند که کشتى بزرگى بسازد و خود را از مرگ و نیستى نجات دهد. اما شکستگى‏چهل خط از متن سند مانع دست‏یافتن به این بخش از داستان شده است. پس از آن که‏متن سند مفهوم مى‏شود درمى‏یابیم که پس از هفت شبانه‏روز توفان بنیان‏برانداز، اوتو ، خداى خورشید، بار دگر بر جهان مى‏تابد؛ زى‏سودرا در پیشگاه وى به خاک مى‏افتد و به‏درگاهش قربانى مى‏فرستد:

گردبادهاى بنیان‏کن یکجا روى آوردند، و در همان‏حال توفان پرستشگاه‏ها را از میان برداشت .

پس از هفت شب و هفت روز، توفان زمین را رفت؛

توفان کشتى غول‏آسا را بر روى آب‏هاى ژرف به هر سو پرتاب مى‏کرد؛

اوتو سر زد و زمین و آسمان را روشن ساخت؛

زى‏سودرا پنجره‏اى در کشتى عظیم خود گشود؛

اوتوى قهرمان پرتوش را به درون کشتى افکند.

زى‏سودرا شاه، در برابر اوتو سجده کرد؛

پادشاه گاوى و گوسفندى قربانى کرد.

پروفسور کریمر در پایان مى‏افزاید: سى و نه خط دیگر از متن در این جا خرد شده‏است. در چند خط آخر افسانه به زى‏سودرا مقام خدایى عنایت مى‏شود. زى‏سودرانخست در برابر آن و انلیل سجده مى‏کند. آنان به وى زندگى خدایان و عمر جاویدان‏مى‏بخشند و سپس او را به «دیلمون» ، جایى که خورشید برمى‏آید، مى‏برند:

آن و انلیل زندگى در زمین و آسمان دمیدند و بر اثر ... ایشان ... روى زمین گسترش‏یافت؛

از زمین گیاه رویید.

زى‏سودرا پادشاه، در برابر آن و انلیل سجده کرد.

آن و انلیل وى را گرامى داشتند، و زندگى خدایان بدو عنایت کردند، و عمرى جاودان بدو بخشیدند.

آن گاه زى‏سودرا پادشاه، کسى که نسل بشر و گیاه را حفظ کرد، در گذرگاه، در سرزمین «دیلمون» ، آن جا که آفتاب برمى‏دمد، سکونت گزید.

داستان توفان بابلى

برخلاف داستان توفان سومرى که تا اندازه‏اى دچار پراکندگى است، شکل بابلى آن تاحد بسیارى بسط یافته است و قسمتى از حماسه مشهور گیلگمش را تشکیل مى‏دهد.این اثر ادبى بسیار برجسته را که در آن تلفیقى از اسطوره، داستان حماسى و تاریخى به‏چشم مى‏خورد، به حق مى‏توان شاهکار جاویدان ادبیات آشورى ـ بابلى به شمار آورد.پروفسور اشپایزر در اهمیت و ارزش این حماسه چنین مى‏گوید:

براى نخستین بار در تاریخ جهان تجربه عمیقى در چنین ابعاد پهلوانى، در سبکى‏شکوهمند امکان بیان داشته است. چشم‏انداز و میدان عمل این حماسه، همراه باتوانایى شعرى آن سبب شده است که این حماسه جاودانه، توجه همگان را به خودجلب کند. در دوران باستان، زبان‏ها و فرهنگ‏هاى گوناگونى زیرنفوذ این شعر قرارگرفتند.

البته با همه اهمیت و جذابیتى که این حماسه داراست، در این مقال مجال پرداختن‏بدان نیست و فقط بخشى از آن که مربوط به داستان توفان بابلى است در این جا ذکرمى‏گردد.

همان طور که اشاره شد، داستان توفان بابلى با حماسه گیلگمش پیوند یافته و بخشى‏از ماجراهاى این پهلوان اسطوره‏اى را تشکیل مى‏دهد. این حماسه مشهور در دوازده‏لوح منقوش شده و در یازدهمین لوح آن داستان توفان آمده است. البته این نکته قابل ذکراست که از دوازده لوحى که به حماسه گیلگمش مى‏پردازد، لوحه یازدهم از همه‏طولانى‏تر و نسبت به الواح دیگر سالم‏تر باقى مانده است. و اینک خلاصه داستان توفان‏بابلى:

بزرگ ایزدان آنو ، انلیل، نینورتا و انوگىدر شهر شوروپاک، که در سواحل فرات‏واقع است، گرد هم آمدند و بر آن شدند که زمین را طى توفانى غرقه سازند. اما اآ، که‏در آن گردهمایى حضور داشت، به حال انسان دل سوزاند و راز تصمیم‏گیرى ایزدان را به‏کلبه‏اى نئین سپرد. همان گونه که اآ تصمیم گرفته بود، راز مزبور را یکى از ساکنان‏شوروپاک به نام اوتناپیشتیم شنید:

انسان شوروپاک، فرزند اوبارا ـ توتو ، خانه‏ات را ویران کن؛ کشتى‏اى بساز.

ثروت‏هایت را نجات بده؛ حیات خویش را بجوى؛

و بذرهاى حیات را در آن انبار کن!

اوتناپیشتیم به پند اآ گوش فراداد و بى‏درنگ دست به کار شد. کشتى بزرگى ساخت‏که: «صد و بیست ذراع اضلاع آن، و صد و چهل ذراع ارتفاع آن بود» .

اوتناپیشتیم بعدها سرگذشت خود را براى گیلگمش پهلوان چنین نقل کرده است:

وقتى از ساختن کشتى، که محوطه کف آن یک جریب و اندازه هر طرف عرشه آن‏یکصد و بیست ذراع بود و چهارگوشه‏اى ایجاد مى‏کرد، در مدت هفت روز فارغ شدم، در روز هفتم بدنه کشتى را قیراندود ساختم. آن گاه کسان و خاندان خود را به کشتى‏بردم، و نیز طلا و نقره و خزندگان مزرعه و دام و دد صحرا، اعم از وحشى و اهلى، وپیشه‏وران هر صنف را سوار آن کردم. چون زمانى که شمش ، ایزد خورشید، مقدر کرده‏بود، با گفتن «غروب، وقتى که خالق توفان رگبار نیستى نازل مى‏کند، داخل کشتى شو وتخته‏هایش را محکم ببند» به سرعت فرا رسید، پس من به درون کشتى رفتم و درها رامحکم فروبستم.

لحظه موعود نزدیک شد. از افق ابرهاى سیاهى برخاست و رعدى هولناک در محلى‏که اداد ، خداوندگار توفان، حکم مى‏راند، به غرش آمد. در سمت مقابل بر فراز تپه ودشت «شولات» و «هنیش» پیش‏قراولان توفان در حرکت بودند. سپس خدایان مغاک‏ژرف برآمدند؛ نرگال موانع آب‏هاى زیرزمینى را برداشت؛ نینورتا، خداوندگار جنگ، سدها را در هم شکست و هفت داور جهنم «انوناکى» مشعل افراشتند و همه‏جا را با نورکبود آن روشن کردند. فریاد سرگشتگى و اندوه وقتى که خدایان توفان روشنى روز را به‏تاریکى بدل کردند، وقتى که او سرزمین را چون جامى درهم شکست، به آسمان‏برخاست.

یک روز تمام توفان خشمناک به هر سو رفت و آشوب به پا کرد. سیلاب تمام‏سطح جهان را فرا گرفت و آب از قلل کوه‏ها بالاتر رفت و آب جاروى فنا بر روى نوع‏انسان کشید. هیچ کس به یاد دیگرى نبود و هیچ کس طاقت سربرداشتن و برآسمان‏نگریستن نداشت. حتى خدایان از سیل به هراس افتادند و به اوج آسمان، به بناى استوار «آنو» گریختند. آنها چون سگ‏ها به لانه‏ها خزیدند و در کنار دیوارها قوز کردند. سپس‏ایشتر ، ملکه خوش‏آواى آسمان، چون زنى در هنگام زایمان فریاد زد: «افسوس که‏روزگار کهن به خاکستر تبدیل شده است، چرا که اراده‏ام بر شر قرار گرفت. چرا درهمراهى با خدایان به شر حکم راندم؟ جنگ‏ها را مأمور نابودى مردمان کردم؛ اما آیا آنهامردم من نبودند، چون من مایه اعتلاى آنان شدم؟ اینک آنان چون تخم ماهیان در آب‏پراکنده‏اند» .

خدایان بزرگ آسمان و دوزخ گریستند و چهره خود را پوشاندند.

شش روز و شش شب باد وزید. با آغاز سپیده روز هفتم توفان از سمت جنوب‏فروکش کرد. دریاها ساکن شدند و سیلاب خاموش گشت. من دریچه کشتى را گشوده، به آن دریاى بى‏کران نظر افکندم و شیون و زارى آغاز کردم، ولى همه آدمیان در گل فرورفته بودند. به عبث در جست و جوى زمین نگریستم، چرا که در هر سو آب بى‏حاصل‏بود. لیکن چهارده فرسنگ آن‏سوتر کوهى نمایان شد و در آن جا کشتى پهلو گرفت. روى‏کوه نیسیر کشتى ثابت ماند. کشتى شش روز روى کوه نیسیر ماند و تکان نخورد. با آغازسپیده روز هفتم، من کبوترى را رها کردم و به بیرون فرستادم. آن پرنده پرواز کرد و رفت، اما چون جایى براى نشستن نیافت بازگشت. پس پرستویى را پرواز دادم. او نیز به هر سوپرید و چون جایى پیدا نکرد، ناگزیر بازگشت. پس بار دیگر کلاغى را آزاد کردم. او فرورفتن آب‏ها را دید . پس آوازى داد و دیگر بازنگشت. سپس من هر چه داشتم در معرض‏چهار باد گذاشتم و بر فراز قله کوه قربانى گذرانیدم و شراب مقدس نوشیدم.

در ادامه داستان مى‏خوانیم وقتى خدایان بوى مطبوع قربانى را استشمام مى‏کنند، همچون مگسان برگرد آن حلقه مى‏زنند. آن گاه ایشتر فرا مى‏رسد. گردنبند لاجوردى‏خویش را بلند کرده، به آن سوگند یاد مى‏کند که هرگز این رخداد را به فراموشى نسپارد.ایشتر انلیل را به خاطر این که باعث نابودى قوم او شده است سرزنش مى‏کند. آن گاه‏انلیل بر سر قربانیان مى‏رسد و از این که کسى توانسته از نابودى در امان بماند، بسیارخشمگین مى‏شود، نینورتا اآ را به خاطر افشاى راز خدایان مورد عتاب قرار مى‏دهد، و اآانلیل را دوستانه سرزنش مى‏کند و با وى چنین مى‏گوید:

اى خردمندترین خدایان، انلیل دلاور، چگونه توانستى این‏سان بى‏رحمانه سیل به‏راه اندازى؟

گناه را برگردن گناهکار بگذار، تجاوز را بر گردن متجاوز.

به هنگام زیاده‏روى قدرى تنبیهش کن، او را زیاد آزار مده که خواهد مرد.

شاید اگر شیرى بشر را بدراند، که بهتر از سیل.

شاید اگر گرگى نوع بشر را بدراند، که بهتر از سیل.

شاید اگر خشک‏سالى جهان را نابود کند، که بهتر از سیل است.

لیکن من نبودم که راز خدایان را آشکار کردم، مرد خردمند آن را در رؤیایى آموخت.اینک تدبیر کن که با او چه باید کرد؟

سپس انلیل به کشتى درآمد و براى تبرک پیشانى من و همسرم را لمس کرد و گفت: «در روزگاران گذشته اوتناپیشتیم مردى روحانى بود. از این پس او و همسرش دردوردست، در دهانه رودها خواهند زیست.» بدین سان بود که خدایان مرا برگزیدند ودر این‏جا گذاشتند تا در دوردست، در سرچشمه رودها زندگى کنم.

توفان نوح در تورات

توفان نوح در تورات در سفر پیدایش از باب ششم تا نهم (6: 1 تا 9: 29) چنین آمده است :

چون آدمیان در روى زمین شروع به تزاید کردند و از آنها دخترانى متولد شدند، پسران خدا دیدند که دختران انسان چه زیبا هستند و از آنها براى خود همسرانى‏اختیار کردند. پس یهوه گفت: «روح من دیگر نباید براى همیشه در انسان باقى بماند، زیرا که او نیز از گوشت است، لیکن عمر او صد و بیست سال خواهد بود.» در آن ایام‏مردان تنومند در زمین بودند و بعد از هنگامى که پسران خدا به دختران آدمیان‏درآمدند و آنها از ایشان اولاد زاییدند، ایشان جبارانى بودند که در زمان سلف مردان‏نامور شدند. یهوه دید که شرارت بشر در روى زمین افزایش یافته است و توجه و دل‏او پیوسته به بدى و شر مى‏گراید. پس یهوه پشیمان شد که انسان را در روى زمین‏ساخته است و در دل محزون گشت. یهوه گفت: «انسان را که خلق کرده‏ام از روى‏زمین محو سازم و با او همه حیوانات، خزندگان و پرندگان هوا را؛ چون که از خلقت‏آنها پشیمانم.» اما نوح در نظر یهوه التفات یافت. (پیدایش، 6: 1ـ 9) .

یهوه براى نابود کردن همه مخلوقات زمین به نوح فرمان مى‏دهد که براى خود یک‏کشتى بسازد که طول آن سیصد و عرض آن پنجاه و ارتفاعش سى ذراع باشد و درون وبیرونش را قیراندود کند . «زیرا اینک من توفان آب را بر زمین مى‏آورم تا هر جسدى را که‏روح حیات در آن باشد از زیرآسمان هلاک گردانم و هر چه بر زمین است خواهد مرد» (پیدایش، 6: 17) . یهوه عهد خود را با نوح استوار مى‏سازد و به وى اطمینان مى‏دهد که «تو و پسرانت و زوجه‏ات و ازواج پسرانت به کشتى درخواهید آمد.» آن گاه یهوه از نوح‏مى‏خواهد تا از جمیع حیوانات جفتى به کشتى ببرد تا زنده بماند و از هر آذوقه‏اى که‏خوردنى است ذخیره نماید. در گزارش دیگرى آمده: «از همه بهایم پاک هفت هفت نر وماده با خود بگیر و از بهایم ناپاک دو به دو نر و ماده. و از پرندگان آسمان نیز هفت هفت‏نر و ماده را تا نسلى بر روى تمام زمین نگاه دارى» (پیدایش، 7: 2ـ 3) .

آن‏گاه یهوه به نوح اعلام مى‏کند که بعد از هفت روز دیگر، چهل روز و چهل شب‏باران مى‏باراند و جمیع موجودات را در زمین از بین مى‏برد. پس آن روز (روز هفدهم ازماه دوم سال ششصدم عمر نوح) فرا رسید. یهوه بارانى عظیم بر روى زمین جارى کرد وجمیع چشمه‏هاى لجه آسمان را باز کرده، چهل روز تمام آب بر زمین فرو ریخت تا همه‏جا را سیل فرا گرفت و قله کوه‏ها نیز در آب فرو رفتند.

و یهوه محو کرد هر موجودى را که بر روى زمین بود از آدمیان و بهایم و حشرات وپرندگان آسمان؛ و نوح با آنچه همراه وى در کشتى بود فقط باقى ماند. و آب بر زمین‏صد و پنجاه روز غلبه یافت (پیدایش، 7: 23 و 24) .

عاقبت به خواست یهوه آب‏ها ساکن گردید و باران بند آمد و در روز هفدهم از ماه‏هفتم کشتى بر کوه‏هاى ارارات قرار گرفت. بعد از چهل روز نوح دریچه کشتى را بازکرد. ابتدا زاغى را رها کرد؛ او بیرون رفت و بازگشت. پس کبوترى را رها کرد تا ببیند آیاآب از روى زمین کم شده است یا نه؛ اما کبوتر چون مکانى براى نشستن نیافت به کشتى‏برگشت. هفت روز دیگر باز کبوتر را رها کرد . در وقت عصر کبوتر بازگشت و در منقاروى برگ زیتون تازه‏اى بود، پس نوح دانست که سطح آب پایین رفته است. پس هفت روزدیگر کبوتر را باز رها کرد و او دیگر برنگشت. عاقبت در روز اول از ماه اول سال ششصدو یکم از عمر نوح زمین خشک شد و نوح و همراهانش به دستور یهوه در روز بیست وهفتم از ماه دوم از کشتى خارج شدند و دوران جدیدى براى نشو و نماى موجودات وآدمیان در جهان آغاز شد. در این روز نوح مذبحى براى یهوه برپا کرد و از همه حیوانات‏و پرندگان پاک گرفته، بر مذبح قربانى‏هاى سوختنى تقدیم کرد.

یهوه بوى خوش بویید و در دل گفت: «بعد از این دیگر زمین را به سبب انسان لعنت‏نکنم؛ زیرا باطن انسان از طفولیت با شرارت آمیخته است و بار دیگر همه حیوانات‏را هلاک نکنم، چنان که کردم. مادامى که جهان باقى است زرع و حصاد و سرما وگرما و زمستان و تابستان و روز و شب موقوف نخواهد شد» (پیدایش، 8: 21 و 22) .

در پایان این داستان مى‏خوانیم یهوه با نوح و اولاد او عهد و میثاق مى‏بندد تا آنها را برروى زمین افزایش دهد و همه موجودات دیگر هراسى از آنان در دل داشته باشند. یهوه‏فرمود که انسان از همه حیوانات و نباتات مى‏تواند تغذیه کند؛ فقط از گوشتى که در آن‏هنوز خون وجود دارد نباید بخورد. یهوه هرگز توفان دیگرى نخواهد فرستاد و زمین رافاسد و خراب نخواهد کرد. نشان این میثاق نیز رنگین‏کمانى است که یهوه در آسمان‏ارائه مى‏دهد تا هرگاه بر آن مى‏نگرد به یاد این میثاق افتد.

مقایسه روایات توفان نوح و جمع‏بندى بحث

داستان توفان نوح و به راه افتادن سیل بزرگ و نابودى موجودات زمین، تقریبا قدمتى سه‏هزارساله دارد و در افسانه‏ها و داستان‏هاى عامیانه از جایگاه خاصى برخوردار بوده‏است. این واقعه، بنابر شواهد علمى و نظریه برخى از دانشمندان، در اصل احتمالا به‏دوره آب شدن آخرین یخچال‏هاى دوره یخبندان مربوط مى‏شود. این افسانه در یاد وخاطره ملل مختلف جهان و اقوامى که از دوران ماقبل تاریخ نیز زنده بودند، به اشکال‏مختلف نمایان شده است. در تعداد بسیارى از این روایات که در سطوح مختلفى ازفرهنگ‏ها و ادیان و مذاهب بشرى در سراسر دنیا مشهود است، توفان نتیجه گناه و یاخطاى مذهبى انسان تلقى شده، و نیز گاهى فقط و فقط خواست یک موجود الهى درپایان بخشیدن به وجود بشر است. روشن کردن علت حدوث این توفان در روایات‏بین‏النهرین کار دشوارى است. از بعضى اشارات چنین درک مى‏شود که خدایان به سبب «معصیت‏کاران» چنین اراده کرده‏اند، و بر طبق روایتى دیگر هیاهوى غیرقابل تحمل‏انسان‏ها موجب شد تا خشم انلیل برانگیخته شود. بنابراین اگر در فرهنگ‏هاى دیگر نیزبه بررسى اسطوره‏هایى بپردازیم که توفان قریب‏الوقوعى را پیش‏بینى کرده‏اند، چنین‏درمى‏یابیم که علت اصلى این توفان به طور کلى در گناهکارى انسان‏ها، و یا در کهنگى وفرتوتى عالم خلاصه مى‏شود. به حکم تنها واقعیت موجود، یعنى واقعیتى زنده وسودمند، عالم خود به تدریج ویران مى‏شود و به سبب ناتوانى زوال مى‏یابد و این دلیلى‏است براى آن که عالم دوباره آفریده و بازسازى شود. به عبارتى دیگر توفان نوح در بعدجهانى وقوع حادثه‏اى است که به صورت نمادین در جشن سال نو روى مى‏دهد؛ یعنى «پایان کار عالم» و کار بشرى گناهکار، جهت امکان بخشیدن به خلقتى نوین است.

درباره توفان نوح بیش از ششصد نوع مختلف افسانه و داستان گوناگون در میان اقوام‏و ملل باستانى رواج دارد که در چهارگوشه دنیا نسل به نسل به ارث رسیده است.تفاوت‏هایى که در این افسانه‏ها دیده مى‏شوند، عموما در نوع برداشت هر قوم از کم وکیف این فاجعه خودنمایى مى‏کند؛ به طورى که هر یک از آنها نوع کشتى نجات، دلایل‏تفسیرى خشم خدایان و آسمان، روش زندگى بعدى نجات‏یافتگان و حتى احتمال تکرارمجدد این فاجعه را با توجه به محل جغرافیایى و زیستگاه خود تبیین و تعریف کرده‏اند.افسانه‏هایى از این دست که در طول قرون به یاد بشر مانده‏اند، جملگى نشان مى‏دهندکه‏این فاجعه سیلى عالم‏گیر بوده و بعضا سیلاب‏هایى مهیب توأم با آتش و زمین‏لرزه نیزروایت شده است. بنابر روایات، عامل چنین توفانى برخورد زمین با شهابى عظیم و یاآب شدن ناگهانى یخچال‏ها و کوه‏هاى یخ بوده که سبب انحراف سیاره زمین، جابه‏جایى‏رشته کوه‏ها، و همین‏طور غرق شدن جزایر بزرگ در اقیانوس‏ها شده است .

در فرهنگ‏هاى جوامع پیش از مسیحیت، در سواحل غربى اروپا، خاطراتى ازشهرهایى که ناگهان در اعماق دریاها فرورفته‏اند باقى مانده است. در این وقایع‏سیلاب‏هاى وحشتناکى همه چیز را غرق کرده و جزایر متعددى از اقیانوس اطلس همراه‏با ساکنان آنها یکى پس از دیگرى به عمق آب‏ها فروغلتیده و تنها اندکى از فاجعه نجات‏یافته‏اند.

توصیف واضح‏ترى از این فاجعه هولناک را مى‏توان در حماسه‏اى از سرزمین‏ایسلند به نام ادآ یافت: «کوه‏ها با شدتى بسیار به هم مى‏خورند و آسمان نیز به دو نیم‏مى‏شود. خورشید به خاموشى مى‏گراید، و زمین به اعماق دریاها فرو مى‏رود. ستارگان‏تابناک ناپدید شده و همه جا را آتش فراگرفته و شعله‏هاى آن زبانه کشیده و تا اوج آسمان‏بالا مى‏رود» .

در داستان‏ها و افسانه‏هاى آمریکاى باستان نیز بارها به بروز حوادث ناگهانى وتوفانهایى اشاره شده است که علت اصلى آنها چیزى جز باران آسمان بوده است. درافسانه‏هاى قبایل سرخ پوست هوپى ساکن بخش‏هاى غربى ایالات متحده، به توفانى‏اشاره شده است که بدون باریدن باران و تنها بر اثر امواج کوه‏پیکرى که از دریا برخاسته‏و خشکى‏ها را فرا گرفته، به وجود آمده است : «... قاره‏ها از هم شکافتند و در اعماق‏امواج فرو رفتند. ...» . در این حادثه قوم هوپى به کوهى پناه برده و نجات یافتند؛ در حالى‏که «... تمام شهرهاى بزرگ و ساکنان متکبرشان را آب فرا گرفته بود ...» .

بابلیان و سومرى‏ها نیز در اساطیر خویش طورى از امواج کوه‏پیکر و باران یاد کرده‏اندکه گویى همه از ژرفاى اقیانوس سرچشمه گرفته‏اند. شاید هم هم‏زمانى فجایع آسمان باامواج سهمگین برخاسته از اقیانوس گویاى این واقعیت باشد که در واقع سیل نیز فاجعه‏اصلى نبوده، بلکه نتیجه مجموعه‏اى از بلایا و حوادث وحشتناک‏ترى بوده است.

به هرحال، وقوع توفان نوح، به هر علتى که بوده باشد، در این جا مورد بحث نیست، ولى با پیش رو داشتن سه داستان توفان سومرى، بابلى و آنچه در تورات ذکر شده است‏مى‏توان به مقایسه و تطبیق آنها پرداخت. البته همان طورى که در ابتداى بحث اشاره شد، داستان توفان بابلى، که به طور قطع از روایت سومرى اخذ شده، داراى شرح و بسطبیشترى نسبت به داستان سومرى‏هاست، و از سویى در روایت بابلى، همانند آنچه درتورات آمده، در جریان گزارش واقعه به جزئیات حادثه و چگونگى آن توجه بیشترى‏شده است. در نتیجه مى‏توان نوعى هماهنگى و همانندى بین دو داستان بابلى و روایت‏تورات مشاهده کرد. این شباهت به قدرى آشکار است که محققان متفقا آنها را دوصورت از یک حکایت مى‏دانند. با این همه، موارد اختلافى نیز بین دو داستان مشاهده‏مى‏شود.

به طور کلى تشابهات موجود بین این دو داستان را مى‏توان به ترتیب ذیل خلاصه‏کرد:

.1 خبر سیل و توفان قریب‏الوقوعى توسط خدا به قهرمان داستان (زیوسودراى‏سومرى، اوتناپیشتیم بابلى و نوح تورات) داده مى‏شود؛

.2 به او ساختن یک کشتى بزرگ، همراه با دادن نقشه و مختصات دقیق آن، توصیه‏مى‏شود (در روایت بابلى اضلاع این کشتى صد و بیست و ارتفاع آن صد و چهل ذراع، اما در روایت تورات طول آن سیصد و عرضش پنجاه و ارتفاع آن سى ذراع قید شده‏است) ؛

.3 بدنه کشتى براى جلوگیرى از نفوذ آب به داخل قیراندود مى‏شود؛

.4 وى انواع جانوران را به صورت جفت، اعم از پرنده و چرنده و درنده و خزنده، وحشى و اهلى، با خود به کشتى مى‏برد. (البته در گزارش دیگرى از تورات [پیدایش، 7: 2و 3] آمده : «از همه بهایم پاک و پرندگان آسمان هفت هفت نر و ماده و از بهایم ناپاک دودو نر و ماده») ؛

.5 زمان و مدت توفان معین مى‏شود (در روایت بابلى توفان هفت روز به طول‏مى‏انجامد اما در تورات چهل روز و چهل شب) ؛

.6 بر اثر جارى شدن سیل تمامى موجودات و انسان‏ها که در خارج کشتى‏اند نابودمى‏شوند؛

.7 پس از انقضاى مدت تعیین شده توفان و سیل فرو مى‏نشیند و کشتى بر قله کوهى‏آرام مى‏گیرد (نام این کوه در روایت بابلى نیسیر و در تورات آرارات ذکر شده است) ؛

.8 شخص نجات‏یافته جهت اطلاع از وضعیت خشکى، پرندگانى را از کشتى بیرون‏مى‏فرستد که آخرین آنها باز نمى‏گردد (در روایت بابلى سه پرنده رها شده به ترتیب‏کبوتر، پرستو و کلاغ‏اند، اما در نقل تورات ابتدا زاغ و پس از آن سه بار و به فاصله هفت‏روز، کبوترى رها مى‏شود، البته با این تفاوت که کبوتر تورات با آوردن برگ زیتون تازه‏پیامى از امید مى‏آورد؛ در حالى که طبق داستان بابلى، کلاغ از کشتى نجات یافته دورشده، به دلیل دست یافتن به غلات و دانه‏هاى دورمانده از یغماى سیل دیگربازنمى‏گردد) ؛

.9 وى پس از یافتن خشکى و به شکرانه نجات یافتن، براى خدا یا خدایان قربانى‏مى‏گذراند (در روایت بابلى پس از گذرانیدن قربانى شراب مقدس مى‏نوشد، اما درروایت تورات از تقدس شراب خبرى نیست و نوح به شکرانه نجات، فقط از همه‏حیوانات و پرندگان پاک بر مذبح ساخته خویش قربانى‏هاى سوختنى تقدیم مى‏کند) ؛

.10 خدا یا خدایان قربانى را مى‏پذیرند؛

.11 به او از جهت آینده اطمینان داده مى‏شود.

با برشمردن این تشابهات، باید اذعان کرد که بین این دو روایت از نظر دینى و اخلاقى‏به اختلافات و تضادهایى نیز برمى‏خوریم:

.1 در سفر پیدایش مى‏خوانیم که توفان براى تنبیه انسان‏هاى گنهکار و نابودى‏شریران فرستاده شد: «یهوه به نوح گفت: انتهاى تمامى بشر به حضورم رسیده است؛ زیرا که زمین به سبب ایشان پر از ظلم شده است و اینک من ایشان را با زمین هلاک‏خواهم ساخت» (پیدایش، 6: 13) ؛ در حالى که در روایت بابلى این واقعه به خاطر هوى‏و هوس خدایان (و به روایتى دیگر به جرم ایجاد سر و صداى آدمیان و بر هم زدن‏آرامش خدایان) رخ مى‏دهد.

.2 به نظر نویسنده یا نویسندگان سفر پیدایش، نوح چون شخص برگزیده‏اى بود وخدا او را در حضور خود عادل دید، از خطر توفان محفوظ ماند؛ در حالى که در داستان‏بابلى شخص نجات یافته (اوتناپیشتیم) به کمک یکى از خدایان (اآ) که ظاهرا هواخواه ودوستدار او بود و در نقش جاسوسى راز تصمیم خدایان را بر وى فاش کرد، از خطر جان‏سالم به در مى‏برد.

.3 داستان تورات مبتنى بر یکتاپرستى است، در حالى که روایت بابلى به ابتدایى‏ترین‏نوع شرک و اعتقاد به خدایان متعدد متکى است؛ به این معنا که در روایت بابلى این فکربه طور کاملا آشکار مشهود است که خدایان خود نیز بعد از انگیزش توفان از آن واقعه‏سخت به هراس افتادند، چنان که پس از فرار به آسمان «به لانه‏ها خزیدند و در کناردیوارها قوز کردند؛ لیکن در روایت تورات خداوند (یهوه) را از شدت توفان هرگز بیم وهراسى روى نداد.

.4 بنا به روایت بابلى یکى از خدایان با وجود خشم و عدم رضایت دیگران شخصى‏را از خطر سیل مى‏رهاند و در آخر به کسى که نجات یافته، عمر جاوید عطا شده است ودر میان خدایان جایى بدو واگذار مى‏شود، در حالى که به نوح تورات نه عمر جاوید داده‏مى‏شود و نه مقام خدایى.

با این همه، از این اختلافات که بگذریم، باید بگوییم که این دو روایت نقل یک واقعه‏با شالوده‏اى یکسان است که یکى مؤید دیگرى است. دکتر ادوارد شى‏یرا این پرسش رامطرح مى‏کند که آیا تطابق این دو داستان، شاهد صحت کلام تورات است یا نه؟ و خودپاسخ مى‏گوید: «بعضى خواهند گفت: آرى، چنین است! این خود برهانى مؤکد است بروقوع حادثه توفان؛ ولى بعضى دیگر خواهند گفت: نه، چنین نیست، بلکه این دلیل‏محکمى است که یهود اساطیر خود را از بابلى‏ها اقتباس کرده‏اند» . این گفته ادواردشى‏یرا دقیقا نظریه دکتر هاوارد تیپل و برخى از ناباوران است که اعتقاد به داستان نوح وکشتى او را نه تنها اشتباه، بلکه گمراه‏کننده مى‏دانند. دکتر تیپل در کتابى موسوم به یاوه‏اى‏به نام کشتى نوح آورده که چگونه یهودیان و پیشگامان مسیحیت توانسته بودند افسانه‏سومرى ـ بابلى را به خود اختصاص داده و در سراسر جهان به عنوان داستان بسیارمهیجى گسترش دهند، در حالى که هیچ گونه مدرک تاریخى و زمین‏شناسانه‏اى‏نداشتند .

البته با وجود نظریاتى از این دست، باید گفت که به هیچ وجه نمى‏توان داستان توفان‏نوح را از اصل مورد شک و تردید قرار داد. زیرا همان طور که مى‏دانیم، علاوه بر عقیده‏پیروان ادیان الهى (یهود، مسیحیت و اسلام)، این داستان در افسانه‏ها و اساطیر اقوام وملل مختلف جهان نیز وجود داشته و از جایگاه خاصى برخوردار بوده است.

هیچ نظری موجود نیست :

ارسال یک نظر