۱۳۸۹/۰۴/۲۲

عیسی در منابع تاریخی

در اینجا میتوانید چند نمونه از متون مستقل تاریخی را که به عیسی مسیح متبارک اشاره دارد بخوانید:

اشاراتی به تاریخی بودن عیسی در منابع رومی

کرنیلیوس تاسیتوس(حدود ۱۲۵-۵۵ میلادی)در کتاب خود با عنوان «نوشته های تاریخی» می‌نویسد:

«هیچیک از تَسَلیات انسانی، هیچیک از هدایای شاهزادگان، و نه هیچ قربانی که می‌شد به خدایان تقدیم کرد، نتوانست نرون را از رنج رسوایی ناشی از شایعه دخالت او در آتش‌سوزی ویرانگر روم تسلی دهد. از اینرو، برای سرکوب این شایعه، او به دروغ افرادی را متهم ساخت که مسیحی خوانده می‌شدند و به خاطر خطاهای هولناکشان مورد نفرت بودند، و ایشان را با بدیع‌ترین شکنجه‌ها مجازات کرد.کریستوس(مسیح)، بنیانگذار این طریقت، به دست پُنطیوس پیلاطُس، فرماندار یهودیه در دورهٔ امپراتوری طیباریوس، اعدام گردیده بود. اما این خرافهٔ مرگبار که برای مدتی سرکوب شده بود، بار دیگر اشاعه یافت، نه تنها در یهودیه که محل آغاز این بدعت، بلکه در شهر روم نیز.»

لوسیلن اهل ساموساتا هجو نویس اواخر قرن دوم، اشاراتی به مسیح و مسیحیان داشته که از این قرار اند:

«می‌دانید،'مسیحیان تا به امروز مردی را می‌پرستند؛ آن شخصیت برجسته را که آیین نوین ایشان را ابداع کرد و به خاطر همین نیز به صلیب کشیده شد ... این مخلوقات گمراه آیین خود را با این اعتقاد کلی آغاز می‌کنند که برای همیشه نامیرا هستند. در اثر همین اعتقاد است که مرگ را هیچ می‌شمارند و خویشتن را فدا می‌کنند، امری که در میانشان اینچنین رواج دارد. همچنین، واضع شریعت ایشان به آنان چنین القا کرده که از آن لحظه که به این طریقت می‌گروند، همگی برادرند؛ ایشان منکر خدایان یونانی‌اند و آن حکیم مصلوب را می‌پرستند و طبق احکام او زندگی می‌کنند وهمهٔ اینها را از روی اعتقادی خالص انجام می‌دهند و نتیجه‌اش این شده که هر نوع مال دنیایی را حقیر شمرده، آنها را از آنِ همه می‌دانند.»

پلینی ِ جوان در نامه اش به امپراطور تراژان در اوایل قرن دوم میلادی می‌نویسد:

«من ایشان را واداشته‌ام تا مسیح را لعنت کنند، کاری که هیچ مسیحی ِ واقعی را نمی‌توان به آن واداشت.»وی در همان نامه پیرامون مسیحیان محکوم شده چنین می‌نویسد:

«آنان می‌پذیرفتند که تنها جرم یا خطایشان این بوده که طبق عادت، در روز معینی پیش از طلوع آفتاب گرد هم می‌آیند و برای مسیح، به سان یک خدا، سرودی با بندهای متناوب می‌سرایند و خود را با سوگندی سخت متعهد می‌سازند که هیچ کار بد نکنند و هرگز مرتکب نادرستی، دزدی و زنا نشوند، و گفته‌های خود را به دروغ تبدیل نکنند، و اگر امانتی بدیشان سپرده شده، از بازگردان آن سر باز نزنند.»

مارا بار سراپیون فیلسوفی هال سوریه در سال 70 میلادی و احتمالاً پیرو مکتب رواقی می‌نویسد:

«چه نفعی عاید آتِنیان شد وقتی سُقراط را به مرگ سپردند؟ مگر نه اینکه قحطی و طاعون به عنوان مجازاتِ خطایشان بر آنان نازل شد؟ چه نفعی بردند مردان سامون که پیتاگوراس را سوزاندند؟ مگر نه اینکه در یک لحظه شن سرزمینشان را پوشاند؟ چه نفعی عاید یهودیان شد وقتی که پادشاه دانایشان را به قتل رساندند؟ مگر نه اینکه حکومتشان درست پس از آن از میان رفت؟ خدا به حَقْ انتقام این سه مرد دانا را گرفت: آتِنیان از گرسنگی هلاک شدند؛ شهرِ سامون را دریا پوشاند؛ یهودیان کاشانه‌شان ویران شد و از سرزمین خود رانده، در دنیا پراکنده شده‌اند. اما سُقراط برای همیشه نَمُرد؛ او در تندیس هیرا زندگی می‌کند. آن پادشاه دانا نیز برای همیشه نَمُرد؛ او در تعالیمی که داد زندگی می‌کند.»

همچنین فِله‌گون ، تالوس و سویتونیوس نیز اشاراتی به عیسی تاریخی داشته‌اند.

اشاراتی به تاریخی بودن عیسی، در منابع یهودی

در تلمود بابلی چنین می‌خوانیم:

«چنین تعلیم داده شده‌است:در شب عید فِصَح، یَشوع(تلفظ عبری نام عیسی) را به دار آویختند. و یک منادی برای مدت چهل روز در مقابل او می‌رفت و می‌گفت: «او قرار است سنگ‌سار شود، زیرا مرتکب جادوگری شده، اسرائیل را گمراه کرده‌است. اگر کسی چیزی دارد که در دفاع از او بگوید، بیاید و شهادت خود را ارائه دهد.» اما چون چیزی به نفع او یافت نشد، او را در شب عید فِصَح به دار آویختند.»

عبارتِ «به دار آویختن »، اصطلاح دیگری است برای مصلوب کردن[۴۳]

شهادت یوسفوس مورخ یهودی قرن یک:

«در این زمان، شخصی بود به نام عیسی. او انسانی بود دانا، «اگر درست باشد که او را انسان بنامیم»، چرا که او انجام‌دهندهٔ کارهای شگفت‌انگیز بود، معلم افرادی که حقیقت را با خرسندی می‌پذیرند. او بسیاری از یهودیان و غیریهودیان را به سوی خود جذب نمود. 'او مسیحای موعود بود؛' و وقتی پیلاطُس، به خواست رؤسا و بزرگان ما، او را محکوم به صلیب نمود، آنانی که او را از ابتدا دوست می‌داشتند، ترکش نگفتند. 'زیرا او در روز سوم خود را بر ایشان زنده ظاهر ساخت، همانطور که انبیای خدا این را وعده داده، هزار چیز شگفت‌انگیز دیگر را در مورد او پیشگویی کرده بودند' و طایفهٔ مسیحیان که نام آنها را از او گرفته‌اند، تا به امروز از میان نرفته‌اند.»

محققین پیرامون این مطالب اتفاق نظر ندارند. چرا که یوسفوس مورخی یهودی بوده و نه مسیحی و نکاتی دربارهٔ عیسی گفته که از یکی یهودی دین‌دار بعید است. به نظر می‌رسد بخش‌هایی از این نوشته که به قیام مسیح اشاره میکنند ، بعدها توسط مسیحیان به پاراگراف فوق اضافه شده‌اند. با این حال اگر این عبارات را از متن حذف کنیم ،از نوشتهٔ یوسِفوس کاملاً آشکار است که او عیسی را یک مرد دانا می‌دانسته که معجزه می‌کرده و تعالیم عمیقی می‌داده‌است.

هیچ نظری موجود نیست :

ارسال یک نظر